درباره من
در صبح بهاری 25 اردیبهشت ماه 1393 خداوند شکوفه ای زیبا را در باغ زندگی ما آفرید تا رنگ وبوی بهار تاهمیشه در آن جاودانه بماند و ما این شکوفه ی زیبا را ثنـا نام نهادیم . این وبلاگ را با حمد وثنای بیکران
خداوند آغاز می کنیم ودر آن خاطرات شیرین شکوفه مان را می نگاریم به این امید که یادگاری شیرینی از زیباترین روزهای عمرمان با او تا ابد خواندنی شوند و آن راهدیه می کنیم به دختر عزیزمان ثنـا عزیز دل مامان سمیرا و بابا امیر
ادامه...
قشنگ ترین بهانه ی زندگیم ( جمعه 4 مهر 1393 )
حالا که چهار روز از اول مهرماه گذشته شما چهارماه و ده روزه که افتخار
و نشاط زندگی ما شدی . آخه میگن این روز خیلی مهمه اولین پل زندگیه
که به سلامتی ازش گذشتی .
عزیزم چهارماه و ده روزگیت مبارررررررررررررررررررررک . 
امروز خونه بابایی حمید بودیم و با عمو ایمان و مامانی ملی جون و
مامان وبابا این روز قشنگ جشن گرفتیم و خلاصه با حضور شما
کلی بهمون خوش گذشت.
خدایا همیشه نگهدار دلبندمان بمان ای مهربان
سلام عزیز . آخه چرا عکس نذاشتی :خجالت: دوست دارم نی نی رو زیاد زیاد ببینم. صفحه که بدون عکس نمیشه. از دردونه عکس بذار ، قربونش برم که اینقدر نازه دلم خیلی زود براش تنگ میشه. نشد که تا حالا بغلش کنم بچلونمش ولی عکسشم حکم وصف العشق نصف العیشه دیگه.